گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

دمب پیشی و دعا !!

سلام بابا. دیشب دیگه پیشیا دیوونه شدن! افتاده بودی دنبالشون و یهو شنیدیم صدا جیغ گربه میاد...دیدیم به به! داری دمب گربه گلدونیو میکشو اون بدبختم هیچی نمیگه..مامانی که دیده بوده میگه مامانش نیم خیز بوده و.......خلاصه به خیر گذشت. دیشبم به مامانی سرنماز گفتی کاش همه حالشون خوب باشه بتونن از رو ترامپولی بپرن روهوا...!! ببخشید یه کم سرم شلوغه.ادارم. بوس
22 تير 1395

محله جانبرازان

سلام بابا.پنجشنبه رفتیم محله جانبرازان ده بالا. مراسم ختم یکی ازفامیلا. پدرشوهر خواهر .....دوره فامیلش..اونجا بغلم بودی ..چندتا گیلاسم خوردی..تاساعت دوازده اونجابودیم. طول کشید..شام توراه گیرکرده بوده...یه مسجد خیلی جالبم داشت.بایه حیاط باصفا... برگشتنی هم مامانی پلو مرغ مراسم روبهت داد خوردی.. امروز شنبه بعدسه روز تعطیلی عیدفطر اومدم سرکار. .شماکه فکرکنم داری پیشیای حیاطو نظاره میکنی...دمب یکیشونم که کوچیکتره بادستت میگیری. گربه گلدونیه. راستی توماشینم که میشینی بامن دنده عوض میکنی.. بوس ...
19 تير 1395

پارک راه آهن

سلام بابا. دیروز رفتی راه آهن تا دوتاجعبه آلبالو گیلاسی که عمو از لواسون فرستاده بود و تحویل بگیریم. ساعت ده و نیم اونجا بودیم تا کارمون تموم بشه..قطار یازده رسید. نیم ساعتی پارک راه آهن بودیم . چیپس بزرگ ساده مزمز یکی هم با طعم پیتزا و یه آب آلبالو سن ایچ خریدم خوردیم...یه جعبه گیلاسو دادم دوستم و یه جعبه آلبالو رو هم خودمون برداشتیم..خونه ننه هم رفتیم غذا و هندونه خربزه برامون کنارگذاشته بود.... اینم از این بابا...امروز روز آخرماه رمضونه...فرداعیده... ساعت دوازده است. ادارم. بوس راستی بابا الان شنبه بعدعیدفطره که دارم این جمله رو اضافه میکنم : رفته بودم از سوپری جلو راه آهن چیپس بخرم. وقتی اومدم پارک شمارو پیدانکردم . بعد مامانی به...
15 تير 1395

شبی در پارکیکه قایق داره!

سلام بابا. دیشب رفتیم پارک هفتم تیر یابه قول خودت پارکیکه قایق داره. کشتی صبا داره آخه..اولش تاب بازی و سرسره رفتی...بعد رفتی ماشین سواری.باب اسفنجی.بعد رفتی ترامبولین. روش داشتی بال بال میزدی..بعد رفتیم جلوی جوی آب پارک پاتو گذاشتی توش. خیلی پرآب بود..بعد چون بوی بلال به دماغت خورد گفتی ذرت ذرت! ساعت دوازده شب جایی باز نبود خوب. بلال پارکم سفته گفتیم شاید. از سوپری یه کنسرو ذرت شیرین خریدم. تا جلو خونمون که رسیدی خوردی و رو صندلی عقب دراز کشیدی. من رفته بودم داخل خونه دیدم چراغارو یه سریشو نصب کردند. روشنشون کردم. از ماشین که پیاده شدی گفتی کی چراغارو زده؟!! تعجب کرده بودی... دیروزن اومدم پاناکوتا درست کنم ظرف شیکست. پیرکس. ازرفاه رفتم دو...
12 تير 1395

شب میلاد امام حسن مجتبی در میدان کاج..

سلام. دیروز رفتیم عطاری سها دوغ شتر بخریم واسه خاله افسانه. برا قندخوبه.موقع دراومدن آقاهه یه بادکنک که تبلیغ سها داشت داد دستت...یه دسته هم داشت...رفتیم خونه ننه که اینارو بدیم دیگه براافطار موندیم . ابوالفضلم اومد..بازی کردید باهم...بعد حدود ساعت نه و نیم رفتیم بلوک شیشه ای فروش صفاییه ..طبقه بالاش دفترش بود..کلی شیطونی کردیو به همه چی دست میزدی...بعد انتخاب, رفتیم میدون کاج. جشن بود...یکساعتی بودیمو برگشتیم خونه. تو جشن شربت میدادن و گفتی بابا برو شربت بگیر! خونه ننه هم قبل اینکه در ابوالفضلو بازکنی گفتی صبر کن! ... خوابم میاد بابا! ادارم...
1 تير 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد